تازه رسيده بوديم هتل.
رو به من کرد و گفت: مينا؟ می ياي بریم؟
- -
الان؟
تازه رسیدیم! کجا؟
- -
من
می خوام برم طاقت ندارم...
- -
من
خيلي خستم. حال ندارم تو برو...
***
سر میز شام انگار نه انگار که تمام طول روز رو تو سفر بودیم،
سر حال گفت:
- -
بعد
از شام بریم مينا؟
- -
علي
من خیلی خستم. ميخوام بخوابم خب!
- -
باشه.
پس تا استراحت کنی من یه سر برم و بیام.
باشه؟
- -
(با خميازه) برو عزيزم...
***
صبح که برای نماز بیدار شدم، یه نوشته گذاشته بود. جلوی
آیینه.
- -
مینا
جان دیدم خسته ای دلم نیومد بیدارت کنم، با اجازت من رفتم. زود ميام.
دیگه داشت حسوديم ميشد!
***
سر میز صبحانه باز هم شادابِ شاداب بود، سوال کرد:
- -
خب...
امروز برنامه چیه؟
- -
اومدیم
مسافرت که خوش بگذره دیگه، درسته؟
- -
خوب
بعله!
- -
ما
تو طول سال خیلی کم با هم هستیم، الان دیگه باید برام وقت بذاری!
- -
اي
به چشم! باید چه کار کنم؟
- -
باید
همه جاهای دیدنی شهر رو بریم!
- - خب بريم!!
***
بار و بندیلمون رو بستیم. ميخواستيم از هتل بيايم بيرون. خیلی
خوشحال بودم. داشتیم بر می گشتیم! اونم با كوله باري از سوغاتياي جور واجور!! يهو
نگاهش روي من قفل شد! با تعجب پرسيدم:
- -
چیزی
شده؟
- -
ها؟
نه! نه! هیچی. هيچي.
وسایل رو تو ماشین چیدیم و راه افتادیم. از خیابون خسروی نو که
رد شدیم، دم باب الجواد(ع)، رو به امام رضا(ع)، دست تکون دادم و گفتم:
- -
آقا
ممنون. خيلي خوش گذشت...
هنوز حرفم تموم نشده بود که رو کرد به من و گفت:
- -
ولي
حيف... حتی یکبار هم زیارت نرفتی!
واسه خريد سوغاتي، اينقدر توي بازار خودمو خسته كرده بودم و
گشته بودم كه بعد از عوارضي ديگه خوابم برد و هيچي نفهميدم...
***
چه منظره جالبی...
جقدر سر سبز...
اِ اینجا که حرم امام رضاست...
چه جالب!!
چه قدر آرومه اينجا...
اون آقا کیه؟
- -
سلام
آقا...
- -
سلام
دخترم... از اينكه تو مشهد بهتون خوش گذشت، خوشحالم...
- -
آقا... آقا ... کجا رفتید آقا؟ چرا رفتید آقا ؟ آقا ...
گریه کردم... خيلي زياد... شرمندگي داشت منو ميكشت... من يك
بار هم زيارت نرفته بودم ولي آقا... كاش يه چيزي بهم ميگفت... كاش ازم گله
ميكرد... نفسم داشت بند ميومد... بغضم گلوگير شده بود و داشت خفم ميكرد... از خودم بدم
ميومد... سنگيني شرم داشت لهم ميكرد... ديگه گريه نبود، هق هق شده بود...
***
سردي آب رو روي صورتم حس كردم... چشمامو باز كردم... توي ماشين
بودم... ديگه گريه امونم رو بريد... فقط يادمه پشت سر هم ميگفتم:
- -
ترو
خدا برگردیم... علي برگرديم مشهد... ترو خدا برگردیم... علي منو ببر حرم... علي تو
رو خدا برگرديم...
***
آقا،
قرار شاه و گدا هست یادتان؟
مشهد،
حرم،
ورودی باب الجوادتان...؟